دهکده اطلاعات |
|||
پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:زندگی نامه خواجه عبدالله انصاری,ولادت,مناجات نامه,زمان فوت, :: 21:51 :: نويسنده : محمد رضا همتی
«زندگی نامه خواجه عبدالله انصاری» ابو اسماعیل عبد الله بن ابو منصور مست النصاری معروف به خواجه عبدالله انصاری و پیر هرات از مشایخ و علمای بزرگ بود .به شیخ ابو الحسن خرقانی اخلاص و ارادت ویژه داشت . خواجه عبدالله محمد بن انصاری هروی سال 384 -396 هجری - در زمان سلطنت آلب ارسلان سلجوقی و وزارت خواجه نظام الملک وزیر دانشمند و دانش پرور و هنر شناس وی در یکی از دهات طوس متولد شد و در سال 481 هجری قمری درگذشت خواجه عبدالله انصاری نابغه ایست که به شامخ ترین قلل انسانیت دست یافته و اگر نظم و نثر وی تا بدین حد دلنشین است از جادوی عشق و ایمان اوست ایمان مردی که از سر منزل طلب گذشته و هفت خوان هولناک را بدون بیم و تردید پشت سر نهاده تا به چشمه آب حیات و به کیمیای سعادت و زندگی جاویدان رسیده است. وی یکی از بزرگترین کیمیاگران مشرق زمین است که قلمرو دست نیافتی او را شکوهی است که گذشت زمان در آن تاثیر نمی کند و هر سخنی از وی دنیای عظیم و پر جلالی را در پیش روی ما می گشاید و ما در این مقال نه امکان و نه فرصت و نه سودای و پایه آن را داریم که در حکمت اشراق وعرفان سخن گوئیم. خواجه عبدالله انصاری از گویندگان و شعرای بسیار بلند پایه است که کلام او از دل برآمده و بر دل می نشیند و نثر وی نیز به روانی خود نوعی شعر به شمار می آید. ادبیات برای وی یک مقوله تجملی یا راهی برای ارتزاق و رسیدن به دولت و مکنت نیست . بلکه رازگوی اسراری است که سینه هایی سوخته و شرحه شرحه می توانند آنها را در خود بگیرند. او از این وسیله علیه غاصبین حقوق مردم نیز استفاده می کند . خواجه عبدالله انصاری عارف وارسته ای دشمن دغلکاری و نیرنگ و خود فروشی است و از بزرگترین محدثین عالم اسلام نیز شمرده می شود. به لقب شیخ الاسلام معروف بود و از نوادگان ابوایوب انصاری می باشد قدرت وی در علم و ادبیات عرب نیز بگواهی کتبی که به زبان عربی نوشته از جمله کتب : ذوالکلام و منازل السایرین برای مردی که بطور کلی هیچ مکتبی از صرف و نحو بطور کامل ندیده شگفت آور است . از آثار جاویدان این نابغه بزرگ آنچه به فارسی تصنیف شده و باقی مانده کتاب اسرار و زادالعارفین است که دنیای پر شوری از راه رسیدن به سعادت ازلی خودشناسی و خداشناسی است که عمیقاٌ باید مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد تا اندکی به حال جذبه و شور این عارف جلیل القدر ربانی بتوان پی برد. خواجه در راه طریقت پیرو شیخ ابوالحسن خرقانی بود . خواجه چون حسین بن منصور حلاج شوریده بود و این شوریدگی بیش از هر چیز در مناجات های خواجه عبداله انصاری مشهود است و آثارش مشحون از مواعظ و نصایح است و مسلک او بعدها مورد استفاده سعدی واقع گشت . گلستان و سعدی بهارستان جامی محصول همین نوع سبک است . عقاید و افکار خواجه را می توان در منازل السائرین مطالعه نمود. او حافظه ای قوی داشت و گویند سی هزار حدیث حفظ بوده است. « تصوف و عرفان و شیوه تربیت اخلاقی عرفا و متصوفه و مربیان بزرگ عرفان و بیان» « از خواجه عبداله انصاری» صوفی و صوفیان - منشاء کلمه صوفی هر چند بحث درباره کلمه صوفی و اشتقاق آن ممکن است ما را از هدف اصلی این گفتار باز دارد ولی برای روشن شدن ذهن خوانندگان گرامی بی مناسبت نخواهد بود با جمال نظریه های مختلف را گوشزد کنیم : گذشته از اینکه کلمه صوفی را به صف وصفه نسبت داده اند چهار فرض دیگر نیز در این باره آمده است : 1- نسبت کلمه صوفی به صوفی که نام غوث بن مرن ابن تمیم بن مریاغوث بن مربن ادبن طانحه که یکی از پارسایان عهد جاهلیت عربستان بوده است. 2- نسبت کلمه صوفی به صوف که برخی از محققان آن را بر دیگر فرضها ترجیح داده اند. 3- نسبت کلمه مزبور به صفا که قشری آنرا بعید می دانند. 4- نسبت آن به کلمه سوفیای یونانی که از گفته های ابوریحان بیرونی است و فن هامر خاور شناس و دیگران آنرا تایید کرده اند. تصوف چیست ؟ آکنده بودن نوشته های پیشوایان عرفان و تصوف از تعبیرهای مبهم و غامض ، بیان مطلب ها به شیوه ی اشاره و کنایه و راز از یک سو و تلفیق این طریقه از اندیشه های فلسفی ، مذاهب ، مکتبها و شریعتهای گوناگون کهن از سوی دیگر سبب شده است که آوردن تعریف جامع و مانعی برای تصوف امری دشوار و بلکه امکان ناپذیر باشد بویژه که بسیاری از اندیشمندان کنونی نسبت بهر موضوعی بنام « تعریف » درباره مسائلی هم بسته به زندگی چون تربیت و اجتماع و هر آنچه به طبیعت آدمی وابسته باشد و از مفهومی های زنده ی تغییر پذیر بشمار رود بدگمان اند و هر تعریفی را برای اینگونه موضوعها کم فایده می پندارند . از اینرو گذشتگان هم به علت اختلافهای فاحشی که در میان طریقت تصوف یافته اند بر آن شده اند که به حقیقت آن نمی توان پی برد. غزالی می گوید : تصوف امری باطنی است که نمی توان بدان آگاه شد و صاحب اللمعات می نویسد : در قدیم مردم در تعریف تصوف سرگردان بودند و در این باره با صد عقیده و رای منشعب شدند . و گفته های مردم درباره تصوف از هزار عقیده و رای هم فزونی یافت و این امر دستاویز کسانی شد که نمی خواستند چنین تعاریفی را بپذیرند : بهر حال : تصوف عبارت از هرگونه عاطفه و جدان است و استواری است که هیچ سستی بدان راه نیابد و دودلی یا تردید بدان نسازد . تصوف بار انداختن بر درگاه یار است هر چند از آن رانده شود ( ابوعلی رودباری) . تصوف آن است که حق ترا نسبت بخود بمیراند و به حق زنده کند ( شیخ جنید بغدادی) . باری تعریف تصوف هر چه باشد ما را از این حقیقت باز نمی دارد که بدانیم مکتب این گروه بجز طریقه کسانیکه برپا و با شیوه ظاهربینی و سالوسی خود را به صوفیان منتسب کرده و مانند برخی از طریقه های دیگر مذهبی آن را بصورت دکانداری و وسیله کسب مال و منال و جاه و مقام درآورده اند مبتنی بر پارسایی و راستی و اخلاص و دلاوری و عشق به حقیقت و جان سپاری در راه آن و بسی از خواستهای بلند بوده است و به ویژه صفتهای ایثار و بشردوستی این گروه آدمی را به عالی ترین خصلتهای انسانی رهبری می کند و می توان شیوه ی نظر ی و عملی تربیتهای اخلاقی آن گروه را از مهمترین شیوه های اخلاقی بشمار آورد. و برای دریافتن این حقیقت بهترین تالیفی که با روشی ساده و علمی تدوین شده و مقامات و مقامها و منازل سالکان این طریقت را نشان داده است کتاب منازل السائرین تالیف پیشوای بزرگ متصوفه یعنی خواجه عبداله انصاری متوفی توجه صاحبدلان بوده است چنانکه چندی پیش دو شرح گرانمایه خطی بر این کتاب بدست آمد و انستیتوی علمی فرانسه در قاهره هر دو را به چاپ رسانید ، یکی از شرحهای مزبور تالیف ابو محمد عبدالمیعطی بن ابی الثنامحمود بن عبدالمیعطی لخمی اسکندری است که در اوائل قرن هفتم هجری نوشته شده و در سال 1954 به طبع رسیده است . و دیگری تالیف حسن بن محمد فرکاوی قادری است که در اواخر قرن هشتم هجری تالیف یافته و در سال 1953 به چاپ رسیده است . خواجه عبداله انصاری نیز در مقدمه این تالیف گرانقدر ( منازل السائرین) اختلاف نظرها را تائید می کند و می نویسد : سیر کنندگان در این مقام ها بر اختلافات عظیمی هستند که ترتیب قاطعی آنها را گرد نمی آورد و نهایتگاه جامعی را پی جویی نمی کنند ، بهمین سبب عارف سخندان که در زبان تازی همچون پارسی استاد مبرز و شیوائی بود ، بر آن می شود که با بیانی موجز و به شیوه ای عالمانه مقامهای صوفیان را تدوین کند تا برای سالکان و سائران راهنمای روشنی باشد ، وی در مقدمه از ابوبکر کتای نقل می کند که : « میان بنده و حق هزار مقام از نور و ظلمت است . » و عبدالمیعطی شارح می نویسد : « پیشوای ما بر این میزان یعنی هزار مقام هم افزوده و هر یک از بابهای دهگانه را به سه درجه تقسیم نموده و برای هر یک از درجات مراتبی قائل شده است .» و اینک بشیوه فهرست وار مقامهای مزبور را که از عالی ترین دستورهای تربیت عملی و نظری گروه صوفیان است بنظر خوانندگان ارجمند می رسانیم : الف : بدایت ها ده باب است بدینسان : باب بقظه ( بیداری ) و سببهای یقظه سه چیز است از نگریستن دل به نعمت ها 2- مطالعه ی جنایت و آگاهی بر خطر و آمادگی برای تدارک آن . 3- متوجه شدن به شناختن فزونی و نقصان و نگریستن دل به نعمتها و یا شناختن نعمت به سه چیز صافی شود :
و مطالعه خبایث به سه چیز صحت پذیرد :
و نقصان به سه چیز استقامت پذیرد :
و بنابراین نخستین باب بدایت ها که یقظه باشد خود دارای نه مقام و مرتبه است . ب: باب التوبه و آن دارای سه شرط است :
و حقیقت توبه سه چیز است :
و باز سه تقسیم دیگر نیز در این باره می آورد :
الف - نور حکمت ب - بدگمانی به نفس ج - باز شناختن نعمت از فتنه و نعمت
د: باب الانابه و در آن نیز مانند بابهای پیشین تقسیماتی است و از یاد کردن آنها برای گریز از اطناب صرفنظر می شود و از این پس تنها به ذکر قسمتها و سپس به بابها اکتفا می شود. ه - باب التفکر و باب التذکر - باب الاعتصام ح- باب الگریز ط - باب الریاضهی - باب السماع 2- قسم بابها « درها » و آن نیز ده باب است به شرح زیر :
3- تقسیم رفتار و کردار و معاملات و آن نیز دارای ده باب است : 1- رعایت 2- مراقبت 3- حرمت ها 4- اخلاص 5- تهذیب 6- استقامت 7- توکل 8- تفویض ( تفویض الامر الی اله) 9- ثقه و اعتماد و اطمینان 10- تسلیم
اخلاق هم دارای ده باب است :
.
8- قسم الولایه : ولایتها هم دارای ده باب است بدینسان :
9- اقسام یا قسم الحقیقت و آن ده باب دارد :
10- تقسیم النهایه و آن هم شامل ده باب به شرح زیر :
« شیوه تدوین خواجه در این کتاب » شیوه خواجه عبداله انصاری در تدوین این تالیف مهم این است که در آغاز هر یک از این بابهای ده گانه یکی از آیات قرآن را یاد می کند ، نشان دهد که طریقت تصوف با حقیقت تشرع ( شریعت مقدس اسلام) یکسان است . و بویژه درباره شطحیات گفتگو نمی کند و آنها را از مقامها نمی شمارد و آن را سبیل عمومی نمی داند و اینک برای پی بردن بدین شیوه ترجمه باب قصد از قسم اصول را بعین را بنظر خوانندگان می رسانیم : در باب القصد : خدای تعالی می فرماید : و من یخرج من بیته مهاجراٌ الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله . قصد گردآوری همت بر تجرید برای طاعت است و آن را سه درجه است : 1- درجه نخست انگیزه تمرین و ارتیاض و رهایی از دو دلی و خواننده به پرهیز از قصدهای این جهانی است و این قصد پایه و اصلو سلوک مبتدی است .چه هنگامیکه آهنگ وی در نیکی درست باشد و ه خویش را در آن گردآورد , دو دلی وی رانده شود و جان وی آرامش پذیرد و از اقدام بر آن نهراسد و بدان خو گیرد و از هر چه به غرفهای سرگرم کننده و از این جهانی وابسته باشد دوری گزیند . شرح عبدالمعطی بر گفته های خواجه عبدالله انصاری. 2- درجه دوم قصد است که بهر سببی برخورد کند آنرا ببرد و بهر مانعی برسد آنرا براندازد و با هر دشواری روبرو بشود آنرا آسان سازد و این آهنگ کامل تر و نیرومند تر از آن پیشین است و آن را آهنگ رونده سالک دانند وروده به سبب آهنگ نیرومند خویش و به علت گردآوردن هم خود در بدست آوردن مرادش آن را می یابد اگر سبب سرگرم کننده ای برای وی پیش آید آن را از میان می برد و اگر میان وی و مطلوبش حائلی پدید آید آنرا دور می کند و با دوستی این آهنگ هیچگونه دشواری و تکلیفی برای وی باقی نمی ماند بلکه آهنگ وی ( تصمیم و همت و جزم وی ) هرگونه دشواری را بر وی آسان می کند . 3- و درجه سوم آهنگ فرمانبری برای تهذیب علم و آهنگ اجابت بکام نهادن بر خلاف انگیزه های نفس و آهنگ درآمدن در دریای فنا است : « شیخ ... در این درجه سه درجه دیگر از آنها را گرد آورده که برخی از آنها کاملتر از برخی دیگر است نخست آهنگ فرمانبری است که برای تهذیب دانش است و آن آهنگ مرید آراسته بخویها و شریعت پذیره و پرهیز کننده از سرشتهای نکوهیده است و این آهنگ تنها به فرمانبری از شرع و رفتار باقتضای امر و نهی است و چنین مریدی یا به تن خویش و یا بوسیله شیخ متصف به چنین خصلتهای تهذیب می شود . و به احکام و دستورات الهی از صمیم دل و جان دانا می گردد. آهنگ دیگر یا اجابت بگام نهادن بر خلاف انگیزه های نفس از آهنگ نخست که کاملتر است . چه آهنگ مزبور بر این یکی مترتب می باشد از اینرو که باید همه ی اختیارهای خود را کنار نهد و در همه کارهائیکه برای او پیش می آید و بر ظاهر و باطن او جاری می شود به فرمان پروردگار خویش باشد و از آن فرمانبری کند هر چند مخالف امیال ( میلهای ) او باشد . از این رو وی به انجام چنین فرمانهایی از روی تمام پاسخ می دهد . مگر آن که حق ویرا بدوری کردن و نفرت از کاری فرمان دهد . و آهنگ درآمدن در دریای فنا آن است که هم ( همت) خویش را گردآورند و ویژه بسوی خدا متوجه سازند و ذکر او را در نهایت بزرگی بر زبان جاری کنند و هر سرگرم کننده ای را که مانع توجه به وی باشد از میان بردارند تابنده جز از ذکر خدا و یاد خدا غافل نشده و حتی از ذکر خدا فانی شود . و خواجه عبداله در تاویل همین آیه در نوبت سوم تفسیر کشف الاسرار آنگاه که مهاجران را به سه گروه تقسیم می کند و دسته ای را از مهاجران از بهر دنیا و دسته ای دیگر را زاهدان می خواند و می گوید سه دیگر( دسته سوم ) عارفان اند که هجرت ایشان از بهر مولی بود و هجرت ایشان هم در نهاد ایشان بود . در پرده های نفس هر کس تا بدل رسند و آنگاه در پرده های دل هجرت کنند تا بجان رسند و آنگه در پرده های جان هجرت کنند تا به وصال جانان رسند : گفتم کجات جویم ای ماه دلستان گفتا قرارگاه منست جان دوستان در اینجا سزاست برای حسن ختام نمونه های معروفی از مناجات نامه خواجه عبداله انصاری را در اینجا نقل کنیم :
قسمتی از فرازهایی از « مناجات نامه خواجه عبداله انصاری» در کودکی پستی در جوانی مستی در پیری سستی پس کی خدا پرستی اگر بر هوا پری مگسی باشی و اگر بردریا روی خسی باشی ، دلی بدست آور تا کسی باشی الهی هر که را عقل دادی چه ندادی ؟ و هر که را عقل ندادی چه دادی ؟ الهی اگر کاسنی تلخ است از بوستان است و اگر عبداله مجرم است از دوستان است الهی اگر گوئی بنده من ، از آسمان می گذرد خنده من . و این رباعی خواجه خیلی عبرت انگیز است : عیب است بزرگ بر کشیدن خود را از جمله خلق برگزیدن خود را از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را الهی یکتای بی همتائی و قیوم توانائی، بر همه چیز دانائی و بینائی و بی عیب مصفائی و از شریک مبرائی ، مسند نشین استغنائی ، چشمه الوهیت بتو زیبد ملک خدائی الهی در جلال رحمانی و در کمال رحیمی ، نه محتاج مکانی و نه آرومند زمانی ، نه کس بتو ماند و نه بکس مانی ، پیداست که در میان جانی ، بلکه جان زنده بچیزی است که تو آنی ! الهی به وجود خود قائمی و بشکر خود مشکور ، بعلم عارف نزدیکی و به جهل جاهل در افترانی الهی ترا به عظمت ستودن وسیله سروز است و بشکر نعمت تو زبان گشودن مرتبه غرور است الهی بر هر که داغ محنت خود نهادی خرمن وجودش را بباد نیستی بردادی . الیه هر که ترا شناخت هر چه غیر از تو بود بینداخت . الهی چون در تو نگرم از جمله تاج دارانم و چون در خود نگرم از جمله خاکسارانم خاک بر باد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان را شاد الهی در سر خمار تو دارم و در دل اسرار تو دارم و بر زبان اشعار تو الهی اگر گویم ستایش و ثنای تو گویم و اگر جویم رضای تو جویم الهی اگر طاعت بسی ندارم اندر دو جهان جز تو کسی ندارم . الهی ظاهری داریم بس شوریده و باطنی داریم بخواب غفلت آلوده و دیده ای پر آب گاهی در آتش می سوزیم و گاهی در آب دیده غرق . الهی از کشته تو خون نیاید و از سوخته تو دود ، کشته تو بکشته شدن شاد و سوخته تو بسوختن خوشنود. الهی من کیستم که ترا خواهم چون از قسمت خود آگاهم ، از هر چه می پندارم کمترم . الهی عاجز و سرگردانم و درمنده و حیرانم . نه آنچه را دارم دانم. الهی اگر ترا باید عبداله آن کند که شاید و اگر خود را باید عبداله آن کند که نشاید ، الهی عزت و کبریائی از آن تو و در قیامت مطیعان راحله احسان تو. 2 ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی و ای صمدی که از ادراک ما جدایی و ای ذات یکتایی که در ذات و صفات بی همتایی و ای قادری که خدائی و ای ذات یکتایی که در ذات و صفات بی همتایی و ای قادری که خدایی را سزایی و ای خالقی که گمراهان را راهنمایی، جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده و چشم ما را ضیای خود ده و ما را از فضل و کرم خود آن ده که آن به . الهی عذر ما بپذیر و بر عیبهای ما مگیر ، الهی همه عمر خود بر باد دادیم و بر تن خود بیداد ، بود و نبود ما یکسان از غم ، ما را شادی رسان الهی از پیش خطر و از پس راهم نیست . دستم گیر که جز فضل تو پناهم نیست . الهی بنیاد توحید ما خراب , باغ امیدما بی آب مکن . الهی بر سر ما خاک خجالت نثار مکن و ما را ببلای خود گرفتار مکن . الهی فرمودی که در دنیا بدان چشم که در توانگران می نگرید ، بدرویشان و مسکینان نگرید . الهی تو کریمی را والاتری که در آخرت بدان چشم که در مطیعان نگری در عاصیان نگری. الهی بهشت بیتو جای شادی نیست و جز از دوستی تو روی آزادی نیست. الهی دلی ده که در حرص و آز بر ما باز نشود و قناعتی ده که چشم امید ما جز بروی تو باز نشود. الهی دستم گیر که دست آویز ندارم و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم. الهی تحقیقی ده که از دنیا بیزار شویم و توفیقی ده که در دین استوار شویم . الهی تو بساز کار من و منگر بکردار من ! الهی تو بساز که دیگران ندانند و تو بنواز که دیگران نتوانند. الهی دلی ده که طاعت افزون کند و توفیق طاعتی که به بهشت رهنمون کند . الهی دلی ده که در آن آتش هوی نبود و سینه ای ده که در آن رزق و ریا نبود. الهی دیده ای ده که جز ربوبیت تو نه بیند و دلی ده که داغ عبودیت تو گزیند و نفسی که حلقه عبودیت تو در گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند. الهی یافت تو آرزوی ما است و دریافت تو نه بقوت بازوی ما است . آنرا که خواندی واسطه ای در میان نبود و آنرا که راندی هیچ گناهی نکرده بود . الهی نچه تو کشتی آب ده و آنچه عبداله را کشت بر آب ده ! 3 الهی ما را در دنیا معصیت می کردیم حبیب تو محمد (ص) غمگین میشد و دشمن ابلیس شاد، الهی اگر فردا عقوبت کنی باز حبیب الله العالمین دوست تو محمد (ص) اندوهگین شود و دشمن تو و ما شاد گردد. الهی دو شادی به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست خود محمد (ص) منه. الهی اگر پرسی حجت نداریم و اگر بسنجی بضاعت نداریم و اگر بسوزی طاقت نداریم . مائیم همه مسلمان بیمایه و همه از طاعت بی پیرایه و همه محتاج و بی سرمایه الهی چون نیکان را استغفار باید کرد ، نانیکان را چه باید کرد ؟ الهی مبینی و میدانی و برآوردن می توانی . الهی چون همه آن کنی که می خواهی پس از این بنده مفلس چه می خواهی . الهی آمرزیدن مطیعان چه کار است . کرمی که همه را نرسد چه مقداب است ؟ الهی آفریدی رایگان و روی دادی رایگان . پس بیامرز رایگان که تو خدایی نه بازرگان . الهی محبت تو بجان است . محبت دوستان تو هم بجان است و با غیر ایشان تاب جان است . الهی به حور قصور ننازیم اگر نفسی با تو پردازیم ، اگر بدوزخ بری دوی دار نیستیم و اگر به بهشت بری خریدار نیستیم. الهی دعا بدرگاه تو لجاج است ، چون دانی که بنده به چه محتاج است. الهی عبداله کاش خاک بودی تا نامش از دفتر جهان پاک بودی. الهی همه از تو ترسند و عبداله از خود زیرا که از تو نیکی آید و از عبداله بدی. الهی اگر چه نور در عبادت است ، اما کار به عنایت است . الهی اگر چه شب فراق تاریکست دل خوشدارم که صبح وصال نزدیک است . الهی آنرا که خواهی آب در خوی او روانتر است و آنرا که نخواهی چه درمان است. الهی در اصطفاء در دامن آدم تو ریختی و گرد عصیان بر فرق ابلیس تو بیختی ! از روی ادب ما بد کردیم ، اما در حقیقت تو فتنه انگیختی !!! استغفرالله و اتوب الیه. الهی چون آتش فراق داشتی با آتش دوزخ چه کار داشتی . الهی روزگاری ترا می جستم خود را می یافتم . اکنون خود را می جویم ترا یافتم. الهی بر عجز و بیچارگی خود گواهم و از لطف و عنایت تو آگاهم ! خواست خواست تو است من چه خواهم ؟ ( من چه دانم ؟) الهی چون سگ را بار است و سنگینی را دیدار است . پس عبداله را با ناامیدی چه کار است ! آثار :
پنج شنبه 19 دی 1392برچسب:, :: 21:38 :: نويسنده : محمد رضا همتی
«زندگی نامه ویکتور هوگو» ویكتور ماری هوگو، داستان نویس ، شاعر و نمایشنامه نویس برجسته فرانسوی است.آثار او به بسیاری از افكار سیاسی و هنری رایج در زمان خویش اشاره دارد .
آدل نیز در سال 1863 به دنبال او از خانه فرار كرده و به هالیفاكس در كانادا رفت . مخالفت پدر با رابطه آن دو موجب فرار آدل از خانه شد . او در هالیفاكس به دنبال محل سكونت پینسون می گشت تا بتواند با او تماس بگیرد . آدل در هالیفاكس هویت خویش را پنهان نمود و پانسیونی را ازیك زن آمریكایی به نام " ساندرز" اجاره كرد . وقتی آدل ، ستوان پینسون را ملاقات كرد و عشق جاودانی خود را به او نشان داد ، از جانب وی طرد شد . پینسون علاقه آدل را به خودش درك می كرد اما متاسف بود ... دیگر بین آنها رابطه ای وجود نداشت . او از آدل خواست به خانه و نزد خانواده اش بازگردد اما آدل این كار را نكرد . زمانی كه پدر آدل راضی به ازدواج آنها شد .
آثار او: آثار هوگو را بطور کلی در پنج بخش می توان مرور کرد:
«زندگی نامه نیما یوشیج»
علی اسفندیاری که بعدها نام خود را به نیما یوشیج تبدیل کرد، در 21 آبانماه سال 1276 خورشیدی در دهکده یوش، واقع در ایالت نور مازندران بدنیا آمد. پدرش میرزا ابراهیم خان اعظام السلطنه، یکی از افراد دودمانهای قدیمی مازندران بود که در این منطقه به کشاورزی اشتغال داشت. نیما خواندن و نوشتن را نزد ملای ده زادگاه خود، فرا گرفت و در تهران دوره مدرسه عالی سن لویی را به پایان رسانید. در مدرسه مراقبت و تشویق یک معلم خوشرفتار، نظام وفا، او را به خط شعر گفتن انداخت. در ابتدا به سبک معمول و قدیم شعر می ساخت؛ اما پس از چندی راه تازه ای را در پیش گرفت و منظومه افسانه، سروده شده به سال 1300 خورشیدی، سبک تازه ای در ارائه محسوسات او است. نیما با وجود پیروی از وزن تساوی طولی، مصرع ها را ضروری ندید و قافیه را به حساب دیگری در کار گرفت و در شعر فارسی تحولی بنیادی ایجاد کرد. نیما با وجود ارائه سبک و شیوه نو از مدافعان جدی ادب و هنر اصیل ایران بود و تا آخر عمر علاوه بر شعرهای نو، شعرهای سنتی نیز می سرود. نیما یوشیج آموزش های ابتدایی را در روستای یوش مازندران آغاز كرد و در سن دوازده سالگی (1288) با خانواده اش به تهران رفت و در آنجا مسكن گزید. او ابتدا به دبستان (حیات جاوید) و سپس به مدرسه متوسطه كاتولیك (سن لوئی) رفت. در این مدرسه بود كه زبان فرانسه را آموخت. نیما یوشیج به سال 1296 در سن بیست سالگی موفق به دریافت تصدیقنامه از مدرسه ی عالی سن لوئی شد. نخستین كار اداری نیما شغلی در درجه پایین كارمندی در وزارت مالیه بود، او تا سال 1298 در این كار دوام آورد. از سال 1306 در كنار همسرش عالیه ،در آموزشگاه های كوچك شهرهای شمال ایران : بارفروش ( بابل كنونی ) ، لاهیجان ، رشت ، آستارا به كار تدریس اشتغال داشت. از فروردین ماه سال 1312 نیما و همسرش به تهران آمدند. نیما نخست در بلا تكلیفی بسر برد و سپس در جست و جوی كاری مناسب بر آمد. در سال 1316 به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی پرداخت. پس از آن به وزارت پیشه و هنر منتقل گردید. یك سال بعد به اداره موسیقی كشور منتقل شد و به عضویت هیات تحریریه ی مجله موسیقی انتخاب گردید؛ نیما یوشیج تا سال 1326 شغل ثابتی نداشت و پس از آن به خدمت در اداره ی نگارش وزارت فرهنگ پرداخت . او تا پایان زندگیش در این شغل اداری باقی ماند. نیما در روز پنج شنبه 16 دی ماه 1338 هجری شمسی به علت ابتلا به بیماری ذات الریه در گذشت.
والدین و انساب : نیما یوشیج فرزند ابراهیم نوری و طوبی مفتاح بود. در یادداشت كوچك بی تاریخی نسب خود را چنین نوشته است: « علی بن ابراهیم علی ( معروف به ناظم الایاله ) بن محمدرضا ( معروف به باباخان بیك ) بن محمد هاشم بن محمدرضا » . [ زندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص 11 ]
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : نیما آنگونه كه خود می گوید، كودكی اش در میان شبانان و ایلخی بانان سپری شده است، اینان به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می كردند و شب بالای كوهها ساعات طولانی باهم به دور آتش جمع می شدند ،او می گوید: «از تمام دوره بچگی خود،به زدو خوردهای و حشیانه و چیزهای مربوط به زندگی كوچ نشینی و تفریحات ساده آنها در آرامش یكنواخت و كور و بی خبر ازهمه جا چیزی به خاطر ندارم». [زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف و گردآوری : لیلا صوفی ، تهران: انتشارات جاجرمی، ص216 ]
تحصیلات رسمی و حرفه ای : نیما خواندن و نوشتن را در یوش كه بود آموخت. در زندگینامه ی خود چنین می نویسد: «در همان دهكده كه متولد شدم خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده یاد گرفتم. او مرا در كوچه باغهای دنبال می كرد و به باد شكنجه می گرفت. پاهای نازك مرا به درختهای ریشه و گزنه دار می بست. با تركه های بلند مرا مجبور می كرد به از بر كردن نامه هایی كه معمولا“ اهل خانواده ای دهاتی به هم می نویسند و خودش آنها را بهم چسبانیده و برای من طومار درست كرده بود». در سن دوازده سالگی (1288) نیما با خانواده اش در تهران مسكن گزید و در این شهر ،ابتدا به دبستان (حیات جاوید) و سپس به مدرسه متوسطه كاتولیك (سن لوئی) رفت. در این مدرسه بود كه زبان فرانسه را آموخت. نیما یوشیج به سال 1296 در سن بیست سالگی موفق به دریافت تصدیقنامه از مدرسه ی عالی سن لوئی شد و این پایان تحصیلات رسمی اوست. پس از آن مدتی به اتفاق لاربن در مدرسه ی خان مروی نزد مرحوم آقا شیخ هادی یوشی، زبان عربی آموخت . در سال 1307 نیز در بار فروش (بابل) در محضر علامه ی حائری به درسهای فلسفه و منطق و فقه این عالم بزرگ دل سپرد. [زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف و گردآوری : لیلا صوفی ، تهران: انتشارات جاجرمی، ص216 ـ زندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص 17 ]
خاطرات و وقایع تحصیل : نیما یوشیج از دوران تحصیل خود چنین تعریف می كند : «سالهای اول زندگی مدرسه من به زد وخورد بچه ها گذشت ،وضع رفتار و سكنات من كناره گیری و حجبی كه مخصوص بچه ها ی بربیت شده در بیرون شهر است . موضوعی بود كه در مدرسه مسخره برانداز بود. هنر من خوب پریدن و با رفیقم پژمان (حین) فرار از محوطه مدرسه بود. من در مدرسه خوب كار نمی كردم فقط نمرات نقاشی به داد من می رسید. اما بعدها مراقبت و تشویق یك معلم خوش رفتار كه نطام وفا شاعر امروز باشد مرا به خط شعر گفتن انداخت. این تاریخ مقارن بود با سالها یا كه جنگها ی بین المللی ادامه داشت. من در آن وقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه می توانستم بخوانم». او در ادامه می گوید : «به منزل خاله ام ، مادر تقی كیانی كاردار، می گریختم. با پای برهنه از بازارها و كوچه های یخ بسته و مرطوب كه آثار قدیم در آنجا هنوز بجا بود (می گذشتم). در سر راه من دالان دولتسرای عضدالملك نائب السلطنه بود. با چراغ كم روشن توی دالان و قراول دم در با لباس مخصوص قدیم قراول های زمان پیش از مشروطه . همه چیز قدیم. من درست به یادم می آید حیدر علی كمالی و تقی كاردار كیانی در بالاخانه شعر می خواندند تا صبح. و احتشام الملك ، پدر همین خانلری ، در زاویه به حساب خود زندگی می كرد. آنها تا صبح نظامی می خواندند. تاثیر نظامی از آن وقت در من پیدا شد كه من اصلاً در خصوص شعر فكر نمی كردم. تقی كیاین كاردار ( معتصم الملك ) در من تاثیر مهمی دارد ، بدون اینكه خودش بداند» .[زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف و گردآوری : لیلا صوفی ، تهران: انتشارات جاجرمی، ص216ـزندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص 17-18 ] استادان و مربیان : نیما به تشویق نظام وفا كه استاد او بود ،به نظم شعر پرداخت. از استادان وی می توان به مرحوم آقا شیخ هادی یوشیجی و علامه حائری اشاره كرد. [زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف و گردآوری : لیلا صوفی ، تهران: انتشارات جاجرمی، ص216ـزندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص 17-18 ]
هم دوره ای ها و همكاران : یكی از همدو ره ایها ی دوران تحصیل نیما یوشیج ،حسین پژمان بود.[ از نیما تا روزگار ما ، تالیف سید یحیی آریان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 600 ] همسر و فرزندان : در تاریخ 6 اردیبهشت ماه سال 1305 نیما یوشیج ، در سن 29 سالگی ،با خانم عا لیه ی جهانگیر ،فرزند میرزا اسماعیل شیرازی ،خواهر زاده ی انقلابی و نویسنده ی مشهور میرزا جهانگیر صور اسرافیل ازدواج كرد.حاصل این ازدواج فرزندی به نام شراگیم بود.[زندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص52 ؛ از نیما تا روزگار ما ، تالیف سید یحیی آریان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 600 ]
وقایع میانسالی : نیما در یكی از طوفانی ترین و پر آشوب ترین ایام تاریخ كشور را درك نموده است.وی در این زمان رضا خان با توطئه چینی و حمایت بیگانگان در پی تغییر حكومت قاجار و انتقال سلطنت به خود و خاندان خود بود. در سال 1303 مجلس شورای ملی لایحه ای عزل احمد شاه قاجار و جانشینی سردار سپه را به مقام سلطنت تصویب می كند و در 15 آذر ماه 1304 مجلس موسسان برای تغییر مواردی از قانون اساسی تشكیل می شود. نیما یوشیج با روشن بینی و آینده نگری كامل ، كه نشانه ی حس قوی و شناخت كامل او از موقعیت سیاسی و اجتماعی ایران است ،در یاد داشتی با عنوان (مجلس مؤسسان )برای تغییر موادی از قانون اساسی تشكیل می شود. نیما یوشیج با روشن بینی و آینده نگری كامل ، كه نشانه ی حس قوی و شناخت كامل او از موقعیت سیاسی و اجتماعی ایران است، در یاد داشتی با عنوان (مجلس موسسان ) به تاریخ 21 آبان ماه 1304 چنین می نویسد:(مجلس موسسان به اصطلاح شیطان می خواهد آتیه ی مملكت ،یعنی سرنوشت یك مست بچه های یتیم و مادرهای فقیر را معین كند. جوانها اغلب آنهایی كه چند جلد از كتب ادبیات غربی را ترجمه كرده اند و به این جهت مشهور به نویسندگان هستند، در این مجلس شركت دارند. می خواهند آنها را برای این مجلس انتخاب كنند. به من هم تكلیف كرده اند،ولی من تاكنون نه پا به مجلس آنها گذاشته ام نه بازی قرعه و انتخاب و كلا را شناخته ام . من از این بازی چیزی نمی فهمم . یك نفر را روی كار كشیده اند یك استبداد خطرناك ،مملكت را تغییر خواهد داد. جوان باهنر گمنام ،بمیر یا ساكت باش تا تو را معدوم نكنند و تو بتوانی روزی كه نطفه های پاك پیدا شدند ،به آنها اتحاد را تبلیغ كنی .این نقشه ها برای این است كه متفكرین و مخالفین شناخته شوند و آنها را در موقع جلسه ،نیست كنند؛ ولی بالاخره شیطان مغلوب می شود.) نیما یوشیج كه به هنگام نوشتن یادداشت 28 ساله است، در این عبارت (جوان باهنر گمنام ،بمیر یا ساكت باش تا تورا معدوم نكنند )بی گمان به شهادت دوست ناكام خود میرزاده عشقی نظر دارد و جملات (من از این بازیها چیزی نمی فهمم .یك نفر را روی كار كشیده اند . یك استبداد خطرناك ،مملكت را تغییر خواهد داد .سخت هوشیارانه ،قابل توجه، تاریخی و عبرت آور است. در بهمن ماه 1306 حادثه سیاسی مهمی روی داد : كشف كتیبه ی سری و اعلام سرهنگ احمد پولادین. سرهنگ احمد خان پولادین كه افسری حساس و چو ن رئیس گارد رضا شاه و از نزدیك شاهد اعمال او بود با عده ای از افسران و اشخاص می دانست آنها هم با رژیم پهلوی موافق نیستند وارد مذاكره و متحد شده كمیته ای سری تشكیل دادند كه او را از میان بردارند و رژیم پهلوی را سرنگون سازند. نزدیك بود كه موفق هم بشوند . اما یكی از افراد این كمیته از بیم نافرجام ماندن این اقدام محرمانه مراتب را به اطلاع پهلوی رسانید . همگی اعضاء كمیته دستگیر و تسلیم دادگاه نظامی شدند محاكمات آنها چند روز به طول انجامید در نتیجه سرهنگ احمدخان پولادین محكوم به اعدام شد. این واقعه نیما یوشیج را كه اندیشه انتقام همیشه با او بود سر شوق می آورد و در اسفند ماه 1306 شعر بلند و حماسی (سرباز فولادین) را سرود تا این تاریخ بعد از (افسانه) مهم ترین شعر اوست.[زندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص 67-48 ]
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : نخستین كار اداری نیما شغلی در درجه پایین كارمندی در وزارت مالیه بود و ی تا سال 1298 در این كار دوام آورد. از فروردین ماه سال 1312 نیما و همسرش در تهران بودند. نیما نخست در بلا تكلیفی بسر برد و سپس در جست و جوی كاری مناسب بر آمد. در سال 1316 به وزارت پیشه و هنر منتقل گردید. یك سال بعد به تمایل خودش با همان حقوق به اداره موسیقی كشور منتقل شد و به عضویت هیات تحریریه ی مجله موسیقی انتخاب گردید؛ این كار جدی ترین و مناسب ترین شغل اداری نیما یوشیج درتما م طول زندگیش است كه تا پابان عمر این مجله ،تا بهمن 1320 ادامه یافت. نیما یوشیج تا سال 1326 شغل ثابتی نداشت و پس از آن به خدمت در اداره ی نگارش وزارت فرهنگ پرداخت . كار او بررسی و اظهار نظر در باره ی نمایشنامه ها و فیلمنامه هایی بود كه به این اداره می رسید. تا پایان زندگیش این شغل اداری او بود و حقوقش سیصد و سی تومان در ماه بود. [روزنامه همشهری ، دوشنبه 10دی 1380 ، شماره 2607 ـ زندگی و هنر نیما یوشیج پر درد كوهستان ، نوشته سیروس طاهباز ،تهران : انتشارات زریاب ، ص 23 و 116 و119 -120 و 125 ]
فعالیتهای آموزشی : از سال 1306 ، نیما در كنار همسرش عالیه ،در آموزشگاه های كوچك شهرهای شمال ایران : بارفروش ( بابل كنونی ) ، لاهیجان ، رشت ، آستارا به كار تدریس اشتغال داشت. او در سال 1316 در تهران به تدریس ادبیات در دوره دوم دبیرستان صنعتی پرداخت.[ از نیما تا روزگار ما ، تالیف سید یحیی آریان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص 597 ]
آرا و گرایشهای خاص : نیما یوشیج در سال 1316 موفق به كشف شكل تازه ای در شعر فارسی شد كه این شیوه به كلی با شعر قدیم فرق دارد و با نگرشی كه در شیوه شكل آن پدید آورد به پدر شعر نو لقب گرفت. نظرنیما در خصوص شعر، یك نگاه جدید است كه بعضاً شیوه های قدیم را به چالش كشیده و از منظری جدید غالب شعر را تعریف می نماید. او می گوید: « ادبیات ما باید از هر حیث عوض شود. موضوع تازه كافی نیست و نه این كافی است كه مضمونی را بسط داده و به طرز تازه بیان كنیم. نه این كافی است كه با پس و پیش كردن قافیه و افزایش و كاهش مصراع ها یا وسایل دیگر ، دست به فرم تازه زده باشیم . عمده كار این است كه طرز كار عوض شود و مدل وصفی و روائی ، كه در دنیای با شعور آدم هاست ، به شعر بدهیم. »او در ادامه می گوید:« شعر وزن و قافیه نیست ، بلكه وزن و قافیه هم از ابزار كار یك نفر شاعر هستند. همچنین شعر ردیف ساختن مصطلحات و فهرست كلی دادن از مطالب معلوم كه در سر زبان ها افتاده است نیست. این جور كار به درد دفتر حساب بندی یك تجارتخانه می خورد. شعر واسطه تشریح و تاثیر دادن و كوچك كردن معنویات و شكافتن و نمودن درونیهای دقیق و نهفته آنهاست. و تمام كوشش و كاوش شاعر برای آن است كه « مخصوصاً شعر را از حیث بیان آن به طبیعت نزدیك كرده و به آن اثر دلپذیر نثر را دهد » . زیاد رغبت دارد و دلباخته رغبت خود است كه « شعر را از مصراعبازیهای ابتدایی ـ كه در طبیعت این طور یكدست و یكنواخت و ساده لوح پسندانه وجود ندارد و لباس متحد الشكل نپوشیده استـ آزاد كرده باشد» .نیما فقط در ابداع شعر نو جسارت به خرج نداد بلكه همین آوردن واژه های روستایی و بومی در شعر فارسی و ملی در نوع خود بدعت و نوآوری محسوب می شود ، تا جاییكه كه بعد از او بسیاری خواستند از این شیوه بهره بگیرند كه راه به جایی نبردند. [ از نیما تا روزگار ما ، تالیف سید یحیی آریان پور ، ج 3 ، تهران : انتشارات زوار ، ص9-608 ـ روزنامه همشهری ، دوشنبه 10دی 1380 ، شماره 2607] زمان و علت فوت : نیما در روز پنج شنبه 16 دی ماه 1338 هجری شمسی به علت ابتلا به بیماری ذات الریه در گذشت و در قبرستان امامزاده عبدالله به خاك سپرده شد. [زندگی نامه شاعران ایران ، تالیف و گردآوری :لیلا صوفی ، تهران: انتشارات جاجرمی، ص218 ]
در پیله تا به کی بر خویشتن تنی پرسید کرم را مرغ از فروتنی دربسته تا به کی در محبس تنی در فکر رستنم ـپاسخ بداد کرم ـ خلوت نشسنه ام زیر روی منحنی هم سال های من پروانگان شدند جستند از این قفس،گشتند دیدنی در حبس و خلوتم تا وارهم به مرگ یا پر بر آورم بهر پریدنی اینک تو را چه شد کای مرغ خانگی! کوشش نمی کنی،پری نمی زنی؟ نیما یوشیج
صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان |
|||
|